* جلال محسنی
باورکردنی نيست اما ايران پنج برابر کشورهای پيشرفته دنيا دانشگاه دارد. در ايران دو هزار و 640 دانشگاه وجود دارد، در حالي که چين و هند با جمعيتي چندين برابر ايران، به ترتيب دو هزار و 481 و هزار و 620 دانشگاه دارند و اين يعنی تعداد دانشگاه هايشان از ما کمتر است.
بنابر گزارش موسسه اسپانيايیCISC، تعداد دانشگاهها در بيشتر کشورهای پيشرفته جهان زير 500 دانشگاه است؛ برای مثال آلمان 412، انگليس 291 و کانادا 329 دانشگاه دارد. گزارش ها همچنين ميگويند اين تعداد دانشگاه در ايران، حدود پنج هزار ميليارد تومان از بودجه کل کشور را مي بلعد و نزديک به 50 درصد جمعيت بيکار کشور را توليد میکند.
نکته قابل تامل ديگر اين که 80 درصد وزيران کابينه انگليس مدرک کارشناسی دارند، در حالی که در ايران موج دکترا گرفتن و پشت ميز نشستن به راه افتاده است. تبديل شدن مدرک به کالای مصرفی مدرک گرايی يعنی تقاضای زياد برای کسب مدارک عالی دانشگاهی بدون توجه به هدف اصلی آن يعنی کسب دانش و مهارت، چندین سال است به عنوان پديده ای در ايران ظهور کرده و جماعت زيادی را تحت تاثير قرار داده است.
در گونه شناسی «رابرت مرتُن» اين پديده تا حدودی نشان دهنده نوعی مناسک گرايی است زيرا وسيله را قبول دارد (مدرک) ولی هدف کسب اين وسيله را که در ابتدای پاراگراف به آن اشاره شد، نمی پذيرد. همچنين گويای نوعی جابه جايی اهداف سازمانی است يعنی دانشگاه بدون اعلام و به صورت ضمنی و غيرعلنی، از محل کسب دانش به محل صدور مدرک نزول کرده يا در اين سراشيبی افتاده است.
از جنبه مصرف گرايی نيز می توان اين طور توضيح داد که مصرف مدرک، همپای انواع ديگر مصرف رشد کرده است و مدرک هم به صورت کالايی که با قانون عرضه و تقاضا ميزان مصرف آن تعيين می شود، ظهور کرده است. به دنبال کسب هويت با مدرک گرفتن در ميدان جنگ سرمايهها، هنگامی که شخص از برخی انواع سرمايه به خصوص اقتصادی برخوردار نيست، تلاش می کند با بالا بردن سرمايه فرهنگی خود که به دنبالش احترام و منزلت نيز کسب میشود، آن کمبود را جبران کند. طبقه برخوردار از سرمايه اقتصادی هم با استفاده از همين نوع سرمايه در ميدان زندگی اجتماعی، آن را تبديل به سرمايه فرهنگی (تحصيلات بالاتر) میکند تا اجازه ندهد اقشار ديگر نسبت به او تمايز يا برتری ويژهای کسب کنند.
وقتي اين انديشه اشاعه میيابد که در زندگی شهری، منزلت اکتسابی يا دستاوردهای فرد، معيار ارزيابی و قضاوت درباره اوست و مدرک دانشگاهی هم اثبات نوعی دستاورد والا محسوب میشود، عده زيادی به سمت آن هجوم میبرند؛ به خصوص هنگامی که عرضه فضاهايی که اين امکان را فراهم میکنند يعني تعداد دانشگاهها بالا رود.
اين مسئله وقتی حادتر میشود که بدانيم در واقع، اين نوعی تناقض ساختاری است زيرا تمامی مدارک، دستاورد نيستند و برخي از آنها حاصل نفوذ، رانت و امثال آن هستند يعني ساز و کار کسب مدرک مهم نيست بلکه تنها يدک کشيدن عنوان «دکتر» مهم است. مدرک گرايی نوعی از خودبيگانگی به وجود می آورد که برايند نيروهای وارده به شخص در ميدان های اجتماعی،فرهنگی، اقتصادی و سياسی است. بيگانگی از اين منظر که به مدرک به سانِ يک بت نگريسته می شود، کسب آن مانند زدن واکسن فلج اطفال ضروری جلوه میکند، موجوديتی مستقل از خود شخص دارد و شعار «من مدرک دارم، پس هستم»، جانشين «من میانديشم، پس هستم» میشود. از اين منظر شخص متقاضی مدرک به انسانی تک ساحتی تبديل میشود که هويت خود را بدون مدرک از دست ميدهد. هنگامی که فرصت تحرک اجتماعی صعودی کم باشد، جوانان به سمت راه های جانشين می روند. برای مثال وقتی فرصت دستيابی به درآمد بالاتر با توجه به تلاش و کوشش وجود نداشته باشد يا زمانی که شخص خود را با کسانی که اين فرصت از طرق ديگر برايشان مهيا شده است مقايسه میکند، نوعی ساز و کار جبرانی را برای تحرک اجتماعي از طريق کسب مدرک به کار میگيرد. مدرکگرايی نتيجه عرضه بيش از حد فضای دانشگاهی ارائه دهنده، فشار تقاضا برای مدرک از طريق تبليغات پيدا و پنهان اغواکننده، شبکه توزيع ناکارآمد امکانات موجود يا نابرابریهای ناعادلانه، مصرفگرايی و کالايی شدن مدرک و بازاری شدن دانشگاه است. مدرک گرايی همچنين نتيجه نظام بوروکراسی ناکارآمدی است که به جای شايسته سالاری، کسب مدرک را شرط ارتقا يا استخدام ميداند. از سويي ديگر، کاهش فشار آکادميک در فضاي دانشگاهی يعنی راحت تر شدن ورود به دانشگاه و خروج از آن و دسترسی سريع تر به انواع کلاس های مجازی و ابزارهای ميان بر رايانهای (مانند کپی کاری) در تسريع اين روند دخيل است؛ مجموعه اين عوامل فضا را به سمت نوعی عقلانيت صوری پيش می برد که همانند مک دوناليزه شدن (اصطلاح به کار رفته توسط جرج ريتزر برای توضيح ويژگی های مدرنيته که از استعاره رستوران های غذای سريع مک دونالد استفاده کرده است)، سريع و کاراست و بر کميت به جای کيفيت تأکيد می کند که خود انعکاسي از روحيه غالب و سبک زندگی رايج در ميان شهروندان يک سرزمين و نتيجه تعامل سطوح خرد و کلان برای تحميل اراده و خواسته شان به يکديگر است به اين معنا که ميزان و نوع مدارک مانند رسيدن به نوعی نقطه تعادل است که عرضه آن توسط سطح کلان و تقاضای آن توسط سطح خرد تعيين مي شود. مدرک گرايی دارای کارکردهای سياسی نيز هست؛ از اين نظر که مانند قرص مسکنی براي بيکاری تجويز شد اما در نهايت به صورت ديالکتيکی (منظور از کاربرد اين واژه توسط کارل مارکس اين است که معتقد بود ساز وکارهای رشد سرمايه، دارای نوعی تناقض درونی است که اسباب سقوط و فروپاشی آن را نيز فراهم خواهد کرد) دامان خود برنامه ريزان را گرفته و به بيکاری مضاعف دامن زده است. همچنين برای قشری از ميان سالان و کسانی که افسوس روزهای از دست رفته گذشته را مي خورند به عنوان نوعی تفريح به کار می رود.
دانشگاه برای کسب مهارت باشد نه مدرک
به طور کلی بايد جانشين های مدرک دانشگاهی تعريف، تقويت و تبليغ شوند و به طور منصفانه در دسترس عموم قرار گيرند وعرضه انواع مدرک که حتي گاهی کاملا از ابتدا تا انتها خريده مي شود، کاهش يابد و رشته ها و دانشگاه ها با توجه به نيازسنجي مناطق و آمايش سرزمينی مکان يابي شوند و رشد پيدا کنند. شعار «دانشگاه برای مدرک» بايد جای خود را به «دانشگاه برای کسب مهارت و دانش» بدهد که اين امر از طريق آموزش از دبستان آغاز ميشود. همچنين استعداديابی بايد در عمل اجرا شود و باورها به مجراهای جايگزين مانند هنر، موسيقي، فني و حرفه ای و حتي کاسب بودن در بازار، به مرور تغيير يابد. در همين زمينه، مهم ترين سوالی که بايد در ابتدای امر، شخص به آن جواب دهد اين است که اگر ادامه تحصيل ندهم چه کارهای ديگری می توانم بکنم؟ محاسبه هزينه- فايده اين مبادله يعنی رها کردن تحصيل و پرداختن به فعاليت جانشين آن، بايد به ما بگويد که اين کار عقلانی است. به عبارتی ديگر، بايد فعاليت های جانشين دانشگاه رفتن براي کسب مدرک وجود داشته باشد که همان مزايا يا مزايای همپای آن را داشته باشد و هزينه تحصيل نکردن با منافع فعاليت جايگزين جبران شود.