* غلامرضا بنی اسدی
ما به ارتقای روحیه ملی نیاز مبرم داریم. بایستگی ای که چون به واقعیت میدانی تبدیل شود، آرمان های واقعی انقلاب را هم به توفیق خواهد رساند.
ملی اندیشی است که سرمایه را در زمین ایران زایا می کند. فقر این نگاه باعث کوچ انواع سرمایه مادی و علمی به سرزمین های دور می شود. ما در مشهد الرضا، چهره هایی را داریم که معنای عینی این نگاه اند. از جمله مردی را به نیک نامی شهره داریم که معتقد است تا یک ایرانی بیکار است، نباید در کشوری دیگر سرمایه گذاری کند. این را به آن ورآبی شده ها هم می گوید. وقتی در سفر به کانادا، دورش را می گیرند و می گویند ما برای بهتر شدن اوضاع مان ایران را گذاشتیم و آمدیم اینجا اما این مرد در ایران ماند و امروز وضعیت اش از همه ما بهتر است. می خواهند از ظرفیتش استفاده کنند لذا دعوت می کنند که بیا و یکی از پروژه هایت را اینجا اجرا کن. می گوید نه! می گویند بیا ما سرمایه گذاری می کنیم. 5 درصدش مال تو. می گوید نه! می گویند 7 درصد. باز جواب شان همان نه قاطع است. می گویند اصلا بیا صحبت کنیم به هر درصدی که تو راضی شدی. باز می گوید نه! می گویند چرا؟ جوابش صریح است و شفاف؛ تا وقتی جوان ایرانی بیکار است هرگز حاضر نیستم بیایم و برای بیگانه کار ایجاد کنم. من ایرانی هستم! همه توانم را می گذارم برای وطنم. برای مردم میهنم.
من این همشهری سخت کوش را به” لشکر یک نفره” تعبیر کردم. واقعا هم لشکر یک نفره است. فقط در دفاع نظامی نیست که برخی افراد به اندازه یک لشکر کارایی از خود نشان می دهند. در عرصه تولید و جبهه اقتصاد هم این را تجربه را باید مکررکنیم. اولویت نخست امروز اقتصاد است. سرمایه گذاری خاکریز اول است. زنان و مردانی با این نگاه و نگرش، وجودشان غنیمتی است قیمتی و هزار البته قیمت ساز. باید قدرشان را دانست و فرش قرمز را جلوی شان پهن کرد. این نگاه است که افق های روشن را فرادید می آورد. این نگاه که با تولید، جان می گیرد و جان می بخشد.
من درمیان همشهری هامان مردی را می شناسم که یک تومان درآمد از تولید را بر صد تومان درآمد سوداگری ترجیح می دهد. حاضر است حتی از کار تجارت- با همه سودی که دارد- دست بکشد اما معدنش را فعال نگه دارد. دیگری را همکار ما تعریف می کرد و می گفت کم ندارد که فراوان هم دارد. یک قلمش 45 واحد آپارتمان است که من سرپرست آن و مسئول پیگیری دخل و خرجش هستم. فقط اجاره همین ها صدها میلیون تومان می شود. می تواند بنشیند و پول بشمارد و خرج کند. املاک و دارای های دیگر هم دارد اما دلش با تولید است. می گوید این پول ها به من نمی چسبد. می خواهم با کارخانه، سفره ای بلند پهن کنم که تا خانه های مردم برسد. این که برای جوانان و طن کار تولید کنم و از تولید دست های توانایشان نان بخورم هم برکتی دیگر دارد و هم حلاوتی دیگر. اصلا هم حاضر نیست مثل برخی ها پولش را راهی بازار طلا و ارز و... کند. می گوید تا زنده ام به دنبال تولید هستم. اصلا زندگی اگر تولید نداشته باشد، با مردگی فرقی ندارد. راست و درست می گوید. آدم هایی چنین آینده ساز اند. اگر اصحاب شعار بگذارند. اگر راه را برای نقش آفرینی اینان باز بگذارند...