* قاسم ایزدی
بسیاری از صحنههای سینماهای ایران، نه با تصویر فیلم ها بر روی پرده ها، که با سکوت و صندلیهای خالی روبرو میشویم. این خالی بودن، تنها یک اتفاق گذرا نیست؛ زنگ خطری است که از عمق یک بحران چندبعدی خبر میدهد. بحرانی که ریشه در اقتصاد، محتوا، ساختار و حتی رابطه فرسوده سینما با مخاطب خود دارد. دیگر نمیتوان با توضیحات سادهای مانند «نداشتن فیلم خوب» یا «تکرار چند بازیگر» این زخم کهن را توضیح داد. برای درک این ورشکستگی تدریجی، باید به لایههای زیرین این فروپاشی رفت؛ باید پذیرفت که این یک بحران «اکوسیستمی» است که تمام ارکان زنجیره تولید، توزیع و نمایش فیلم را به بنبست کشانده است.
در ابتدا باید بحران اقتصادی را که ملموسترین و فوریترین عامل ورشکستگی سالنهای سینماست، بررسی کرد. اقتصاد ایران در سالهای اخیر با تورم بسیار بالا دستوپنجه نرم کرده است. در چنین شرایطی، سینما به عنوان یک «کالای فرهنگیِ لوکس» و غیرضروری، اولین قربانی سبد هزینههای خانوار است. وقتی خانوادهای برای تأمین مایحتاج اولیه خود تحت فشار است، هزینه بلیط سینما، پاپکورن و هزینههای جانبی به سرعت حذف میشود. این کاهش شدید تقاضا، مستقیماً به صندوق سینماها ضربه میزند. از سوی دیگر، سینماها واحدهای پرهزینهای هستند. هزینههای گزاف برق بهویژه برای سیستمهای سرمایش و گرمایش و تجهیزات نمایش، اجاره بها، حقوق پرسنل، و هزینه نگهداری پروژکتورهای دیجیتال پیشرفته و سیستمهای صوتی، روزبهروز در حال افزایش است.
درآمد ناچیز حاصل از فروش بلیطهای اندک، حتی کفاف پوشش این هزینههای جاری را نمیدهد و سینماداران را به دام بدهی میاندازد. همچنین نمیتوان نقش رقابت نابرابر با پلتفرمهای خانگی را نادیده گرفت. امروزه یک مخاطب با هزینهای بسیار ناچیز نسبت به بلیط سینما میتواند به حجم عظیمی از محتوای بینالمللی و داخلی در خانه خود دسترسی داشته باشد. این رقابت، از اساس ناعادلانه است.
ادامه در صفحه 8