* سیده مینا دیوبند
اقتصاد پیمانکاری یا سامانهای، یکی از بزرگترین تحولات بازار کار در دهه اخیر است. دنیایی که قول «انعطافپذیری»، «استقلال» و «کارآفرینی شخصی» را در مسیر کسب و کارها قرار می دهد. سامانههایی مانند اسنپ، تپسی، دیجیکالا، علیبابا و... تنها نمونههای ایرانی این پدیده جهانی هستند. آنها زندگی ما را راحت تر کردهاند و هزاران فرصت درآمدزایی ایجاد کردهاند. اما پشت این ظاهر درخشان و مدرن، یک پرسش اساسی و قدیمی وجود دارد: آیا این مدل جدید، در حال بازتعریف رابطه کار و کارگر است یا تنها با استفاده از فناوری، کهنهترین شیوههای استفاده از نیروی کار را در قالبی نو بازتولید میکند؟ در مطلب زیر به بررسی همین تناقض ها پرداخته می شود. ما از منظر کسبوکار و بازار کار به این پدیده نگاه میکنیم تا بفهمیم اقتصاد پیمانکاری برای نیروی کار، کسبوکارهای سنتی و قانونگذار چه پیامدهایی دارد.به عبارتی به بررسی جذابیت ها و
چالش های اقتصاد پیمانکاری یا سامانهای در فضای کسب و کار می پردازیم.
از دیدگاه کارشناسان ،اقتصاد پیمانکاری به مدل اقتصادی اطلاق میشود که در آن، به جای مشاغل تماموقت سنتی، وظایف و پروژههای موقت و کوتاهمدت به نیروی کار سپرده میشود. این نیروی کار نه «کارمند» که «پیمانکار مستقل» محسوب میشود. این اقتصاد دو گروه اصلی را در بر میگیرد: آنهایی که کار فیزیکی ارائه میدهند و وجودشان برای کسبوکار اصلی ضروری است، مانند رانندگان و پیکها؛ و آزادکارهایی که خدمات تخصصی خود را از طریق سامانههای آنلاین ارائه میدهند. جذابیت این مدل غیرقابل انکار است.
مهم ترین عامل جذب، انعطافپذیری بینظیر آن است. فرد خودش تصمیم میگیرد چه زمانی، کجا و چقدر کار کند. این ویژگی برای دانشجویان، زنان سرپرست خانوار، افرادی که شغل دومی میخواهند یا کسانی که به دنبال تعادل بین کار و زندگی هستند، بسیار ایدهآل است. علاوه بر این، هزینههای ورود به این مشاغل بسیار پایین است. برای رانندگی در اسنپ، شما به یک خودرو و گواهینامه نیاز دارید، نه یک سوابق کاری پرزرق و برق یا مدارک دانشگاهی خاص. این امر، ورود به بازار کار را برای بسیاری آسان کرده است. در نهایت، در شرایط بیثباتی اقتصادی، اقتصاد پیمانکاری یک دریچه نجات برای کسب درآمد فوری و نقدی است و به بسیاری حس استقلال و مالکیت بر کار میبخشد.
اما روی دیگر این سکه، چالشهای تاریک و عمیقی است که نیروی کار را تهدید میکند. بزرگ ترین این چالشها، فقدان کامل امنیت شغلی و مزایا است. یک کارگر سامانهای هیچ تضمینی ندارد. هیچ حقوق ثابتی، هیچ گونه بیمه درمانی، بیمه بیکاری، حقوق بازنشستگی یا مرخصی استعلاجی دریافت نمیکند. اگر بیمار شود، درآمدش قطع میشود.
اگر خودروش خراب شود، نه تنها درآمدی ندارد، بلکه باید هزینه تعمیر را نیز بپردازد. این عدم امنیت، بزرگترین انتقاد وارد به این مدل است. قلب تپنده این مشکل، ابهام در تعریف رابطه کاری است. سامانهها ادعا میکنند که آنها تنها یک واسطه هستند و کارگران، کسبوکارهای مستقل خودشان را دارند. اما واقعیت اغلب چیز دیگری است. سامانهها هستند که قیمتها را تعیین میکنند، قوانین سختگیرانهای برای رفتار، پوشش و نحوه ارائه خدمت وضع میکنند و میتوانند یک کارگر را به دلیل امتیاز پایین مشتریان به راحتی و بدون توضیح قطع همکاری کنند.
این سطح از کنترل، بسیار شبیه رابطه کارفرما و کارمند است، بدون هیچ یک از مسئولیتهای قانونی کارفرما. این وضعیت، کارگران را در یک منطقه خاکستری حقوقی رها کرده که از هیچ حمایتی برخوردار نیستند. افزون بر این، بهرهکشی از طریق الگوریتمهای پیچیده صورت میگیرد. این الگوریتمها مسیرها و دستورالعملها را بدون توجه به شرایط انسانی دیکته میکنند، سیستم امتیازدهی دائماً کارگران را تحت فشار روانی قرار میدهد و میتوانند بدون شفافیت، دستمزدها را کاهش دهند. در نهایت، کارگران سامانهای پراکنده و اغلب با یکدیگر در رقابت هستند، که تشکیل اتحادیه یا سندیکا برای چانهزنی جمعی را بسیار دشوار کرده و آنها را در برابر قدرت بیکران سامانهها آسیبپذیر کرده است.
واضح است که نمیتوان و نباید جلوی این تحول بزرگ را گرفت. اما میتوان آن را مدیریت کرد تا برای همه ذینفعان سودمند باشد. راهحل در چند محور کلیدی نهفته است. اولاً، نیازمند بازتعریف قانونی و ایجاد یک طبقه کاری سوم به نام «کارگر وابسته» یا «پیمانکار وابسته» هستیم. این طبقه میتواند حق انعطافپذیری را حفظ کند، اما همزمان به حق دسترسی به برخی مزایای اجتماعی مانند بیمه سلامت، حمایت در برابر آسیبهای شغلی و دریافت حداقل دستمزد بر اساس ساعت کار موثر نیز مجهز شود. ثانیاً، خود سامانهها باید مسئولیتپذیرتر شوند و به این درک برسند که نیروی کار راضی و دارای امنیت، به نفع خودشان است.
اقداماتی مانند ایجاد صندوقهای داوطلبانه برای بیمه، شفافسازی کامل در مورد عملکرد الگوریتمها و ایجاد کانالهای شفاف برای اعتراض میتواند اعتماد را افزایش دهد. ثالثاً، کارگران در حال پیدا کردن صدای جمعی خود از طریق «اتحادیههای دیجیتال» در فضای مجازی هستند. این گروهها میتوانند با ارائه پشتیبانی حقوقی و مذاکره جمعی، قدرت چانهزنی کارگران را افزایش دهند. درنهایت، صنعت بیمه و خدمات مالی باید محصولات جدیدی مانند بیمههای «در ازای کار» یا طرحهای بازنشستگی قابل انتقال را برای این قشر جدید طراحی کند.
اقتصاد پیمانکاری آمده است که بماند و احتمالاً در آینده گسترش هم پیدا کند. این مدل، برای بسیاری یک نعمت و برای برخی دیگر یک مصیبت است. پرسش این نیست که «آیا باید آن را رد یا قبول کنیم؟»، بلکه پرسش این است که «چگونه میتوانیم آن را به سوی مدلی عادلانهتر و انسانیتر سوق دهیم؟» آینده بازار کار، دیگر سیاه و سفید نیست. نه اشتغال کامل مطلق و نه آزادی مطلق. این آینده در یک طیف خاکستری قرار دارد و وظیفه ما قانونگذاران، فعالان کسبوکار، جامعه مدنی و خود کارگران این است که تعریف کنیم این طیف تا چه حد به سمت انصاف و امنیت متمایل شود. ما در یک نقطه عطف تاریخی قرار داریم. میتوانیم اجازه دهیم فناوری روابط کاری را به عقب برگرداند یا از آن برای ساختن آیندهای استفاده کنیم که در آن «انعطافپذیری» به قیمت «امنیت» تمام نمیشود، بلکه این دو در کنار هم قرار میگیرند.