* دکتر مهسا صالحی
وسوسه استخدام نیروی ارزانقیمت، برای بسیاری از کارآفرینان جوان و صاحبان کسبوکارهای نوپا، اغلب به دامی تبدیل میشود که نتیجهای جز خسارتهای جبرانناپذیر ندارد. در فضای پررقابت امروز، که هر ریال دارای ارزش است، این تفکر به ظاهر منطقی که «استخدام چند نیروی تازهکار به جای یک متخصص، هم صرفهجویی است و هم نیروی کار بیشتری در اختیار داریم»، در عمل یک محاسبه شکستخورده و خطرناک است. این استراتژی شاید در کوتاهمدت هزینهها را کاهش دهد، اما مانند ساختن خانه بر روی شنهای روان، بنیان کسبوکار را در معرض تهدید قرار میدهد. واقعیت این است که استخدام یک نیروی کاربلد و متخصص، در بلندمدت برابر با استخدام ده نیروی تازهکار است، چرا که ارزش افزوده، کارایی و جلوگیری از خطاهایی که به همراه میآورد، هیچگاه با تعداد قابل جایگزینی نیست.
هنگامی که یک کارآفرین به سراغ استخدام نیروهای تازهکار و کمتجربه میرود، در دام هزینههای پنهان و سرسامآوری میافتد که در محاسبات اولیه دیده نمیشوند. اولین و بزرگترین این هزینهها، «هزینه آموزش و زمان از دست رفته» است. یک نیروی تازهکار نیاز به هفتهها و گاهی ماهها آموزش دارد تا با فرآیندهای داخلی، فرهنگ سازمانی، ابزارها و استانداردهای کاری آشنا شود. در این مدت، نه تنها خودش بازدهی کاملی ندارد، بلکه زمان یک یا چند نیروی باتجربه نیز که نقش مربی را ایفا میکنند، بهطور کامل به او اختصاص مییابد. این یعنی هدررفت دوچندان منابع انسانی. دومین هزینه، «هزینه خطا و بازسازی» است. فقدان تجربه به معنای احتمال بالای ارتکاب اشتباهات پرهزینه است؛ از سفارشات اشتباه گرفته تا اجرای نادرست پروژهها که میتواند منجر به خسارت مالی مستقیم، از دست رفتن اعتماد مشتری و اتلاف زمان برای اصلاح شود. هزینه سوم «کاهش شدید بهرهوری» است. کاری که یک متخصص در یک ساعت به پایان میرساند، ممکن است از یک تازهکار یک روز کامل وقت بگیرد. این کاهش سرعت، مستقیماً بر زمان عرضه محصول به بازار و سودآوری شرکت تأثیر منفی میگذارد. در مقابل، سرمایهگذاری روی یک نیروی کاربلد، اگرچه در ابتدا با رقم حقوق بالاتری همراه است، اما در عمل یک موتور محرکه با بازدهی نمایی برای کسبوکار محسوب میشود. چنین فردی نه تنها کارها را با سرعت و دقت بالاتری انجام میدهد، بلکه به دلیل تسلط بر چم و خم کار، قادر است از بروز بسیاری از مشکلات از همان ابتدا جلوگیری کند. توانایی «حل مسئله و پیشبینی بحران» یکی از کلیدیترین مزایای آنهاست. آنها موانع را از دور تشخیص میدهند و راهحل ارائه میکنند؛ قابلیتی که یک نیروی تازهکار فاقد آن است. علاوه بر این، یک نیروی متخصص تنها یک مجری نیست، بلکه یک «راهنمای آموزشی و رهبر غیررسمی» در تیم است.
حضور او بهطور طبیعی استانداردهای کاری را بالا برده و دانش را به دیگر اعضای تیم انتقال میدهد. این آموزش داخلی و ارگانیک، بسیار مؤثرتر و کمهزینهتر از دورههای آموزشی رسمی است. همچنین، داشتن چنین افرادی در تیم، به «افزایش اعتبار» برند کمک میکند و میتواند مشتریان و شرکای بهتری را جذب کسبوکار کند.
نمونههای عینی زیادی وجود دارند که نتیجه این دو استراتژی را به وضوح نشان میدهند. کسبوکار نوپایی را در نظر بگیرید که به جای استخدام یک توسعهدهنده ارشد، سه برنامهنویس تازهکار را استخدام کرد. نتیجه، پروژهای پر از اشکال فنی، تأخیرهای مکرر و در نهایت ورشکستگی بود؛ هزینهای که چندین برابر حقوق یک متخصص تمام شد. در مقابل، کسبوکار نوپای دیگری که بودجه محدود خود را صرف جذب یک مدیر بازاریابی باتجربه کرد، نه تنها با یک کمپین خلاقانه برند خود را بر سر زبانها انداخت، بلکه با آموزش و راهنمایی نیروهای جوان داخلی، یک تیم بازاریابی کارآمد ساخت. پس با وجود محدودیت بودجه، چگونه میتوان نیروهای کاربلد را جذب و نگهداری کرد؟ پاسخ در خلق «جذابیت فراتر از پول» نهفته است. پیشنهاد سهمی از مالکیت شرکت، ایجاد محیط کاری پویا، ارائه فرصت کار روی پروژههای چالشبرانگیز و دادن انعطاف کاری میتواند برای بسیاری از متخصصان جذابتر از یک حقوق ثابت و بالا باشد. راهکار دیگر، «استخدام هوشمندانه» به صورت مشاورهای یا پروژهای است که امکان بهرهمندی از تخصص را بدون متحمل شدن هزینههای ثابت فراهم میکند. همچنین، «سرمایهگذاری روی استعدادهای داخلی» و تبدیل نیروهای باانگیزه به متخصص از طریق آموزش، راهبردی بلندمدت و هوشمندانه است. در نهایت، «شفافیت و ترسیم یک چشمانداز قانعکننده» میتواند بسیاری از متخصصان را متقاعد کند که در یک سفر پرمخاطره اما ارزشمند مشارکت کنند.
در نتیجه، نکته اساسی تغییر نگرش از «هزینهبر بودن» به «سرمایهگذاری استراتژیک» است. استخدام نیروی متخصص یک هزینه نیست، بلکه سکوی پرتابی برای رشد پایدار است. هزینهکرد برای نیروی تازهکار ارزان، در واقع پرهزینهترین انتخاب ممکن است، زیرا شما علاوه بر پول، زمان، فرصتهای طلایی بازار و اعتبار خود را ازدست میدهید. یک کارآفرین دانا کسی است که به جای پر کردن فضای سازمان با تعداد، آن را با «کیفیت» پر میکند. به خاطر بسپارید که یک قایق تندرو با یک ناخدای ماهر، همیشه بسیار سریعتر و ایمنتر از یک کشتی بزرگ با دهها ملوان بیتجربه به مقصد میرسد. انتخاب نهایی بین ساختن بنایی مستحکم با سرمایهگذاری روی انسانهای درست، یا گرفتار شدن در چرخه معیوب شکستهای پیاپی ناشی از صرفهجوییهای کوتاهبینانه است.