* سیده مینا دیوبند
برای دههها، اقتصاد ما بر پایه صنعتی بنا شده که از اعماق زمین استخراج میشود. نفت، این موهبت طبیعی که میتوانست پلهای برای ترقی و توسعه ی بنیادین باشد، به مرور زمان به زنجیری برای اندیشه و عمل ما تبدیل شد. بودجه سالیانه کشور وابستگی اش به بهای نفت گره خورده، سیاستهای کلان در سایه نوسانات قیمت جهانی آن شکل میگیرد و ذهنیت جامعه اقتصادی ما، از دولتمردان گرفته تا شهروند عادی، حول محور درآمدی آسان و رانتی میچرخد که نیازمند خلق ارزش واقعی و پیچیده نیست. اما این کشتی به ظاهر مستحکم، بر امواجی متلاطم در حرکت است و ترکهای بنیادین آن هر لحظه آشکارتر میشود. وابستگی به نفت، نه یک استراتژی، که یک قمار خطرناک است؛ قماری که نسل جوان امروز ایران، بزرگترین بازنده آن است. اکنون زمان آن فرا رسیده که با جسارت تمام به این پرسش بنیادین پاسخ دهیم، اگر روزی این شریان قطع شود، چه چیزی جایگزین آن خواهد بود؟ پاسخ ما، نه در اعماق زمین، که در اعماق وجود میلیونها جوان تحصیلکرده، خلاق و جسور این سرزمین نهفته است. اقتصاد بدون نفت از استارتآپها و کسبوکارهای نوپایی آغاز میشود که توسط همین جوانان به پیش برده میشوند.
نفت، با همه درآمدهای سرشار اما بیثباتش، یک ویژگی مهلک دارد، اقتصاد «تکمحصولی» میآفریند. این تکمحصولی بودن، مانند این است که تمام سرمایه و نیروی یک ملت را بر روی یک پایه استوار سازیم همانقدر شکننده و همانقدر آسیب پذیر. اما اقتصاد دانشبنیان و اکوسیستم استارتآپی، دقیقاً نقطه مقابل این الگو است. اینجا هزاران پایه برای استوار ماندن وجود دارد. این تنوع ذاتی، بزرگترین ضامن امنیت اقتصادی یک کشور است. وقتی یک استارتآپ در حوزه فناوری سلامت شکست میخورد، استارتآپ دیگری در حوزه کشاورزی هوشمند به موفقیتی جهانی دست مییابد.
این چرخه، بیوقفه میچرخد و هیچ شکستی توان متوقف کردن کل این کاروان عظیم را ندارد. این مدل، اقتصادی است که بر پایه «تکثر» و «پراکندگی ریسک» بنا شده، نه تمرکز و انحصار. این دقیقاً همان پادزهر اقتصاد نفتی است. سرمایهگذاری بر روی جوانان به معنای سرمایهگذاری بر روی هزاران ایده متفاوت است که هر کدام میتوانند به یک جریان درآمدی مستقل و پایدار تبدیل شوند. این هزاران جریان کوچک، زمانی که در کنار یکدیگر قرار گیرند، رودخانهای خروشان و غیرقابل توقفی را تشکیل میدهند که بسیار مطمئنتر از دریای مواج و پیشبینی ناپذیر نفت است.
اما سؤال کلیدی اینجاست، چگونه میتوان این گذار را ممکن ساخت؟ پاسخ در تغییر جهت جریان سرمایه و حمایت نهفته است. بودجهای که هدررفت طرحهای عظیم و گاه غیرکارآمد میشود، یارانهای که به کالاهای اساسی تزریق میشود بدون آنکه سازوکار بازار را اصلاح کند و منابع مالی که در پیچ و خم بروکراسی اداری محبوس میماند، باید به سمت دیگری هدایت شوند. این منابع میتواند سوخت موشکهای استارتآپی باشد که جوانان ما بر روی سکوی پرتاب نشاندهاند.
ما نیازمند ایجاد شبکهای گسترده و غیردولتی از «سرمایهگذاری خطرپذیر» هستیم. سرمایهای که نه وام است و نه تسهیلات کمبهره اداری، بلکه شراکتی هوشمندانه و ریسکپذیر است.
سرمایهای که در ازای دریافت سهمی از کسبوکار، به ایدههای جوانان اعتماد میکند و آنان را در مسیر پرپیچوخم رشد همراهی میکند. این سرمایهها باید به دست متخصصانی مدیریت شوند که در شتابدهندهها و مراکز رشد، نه تنها پول، بلکه منتورینگ، آموزش و شبکهای از ارتباطات را در اختیار تیمهای جوان قرار دهند. اینجاست که نقش دولت از «کارفرمای بزرگ» و «توزیعکننده رانت» به «تسهیلگر» و «حامی اکوسیستم» تغییر میکند.
دولت میتواند با ایجاد بسترهای قانونی شفاف، معافیتهای مالیاتی برای سرمایهگذاران خطرپذیر، تسهیل فرآیندهای ثبت شرکت و حمایت از حقوق مالکیت فکری، زمینهای را فراهم کند تا این نهالها در امنیت و آرامش رشد کنند. نکته حائز اهمیت دیگر، ماهیت درآمدزایی این اقتصاد جدید است. اقتصاد نفتی، ما را به فروش مواد خام عادت داده است؛ مواد خامی که ارزش افزوده چندانی ندارد و خریداران آن محدود و گاه تحت تأثیر بازیهای سیاسی هستند. اما محصول استارتآپها، «فکر»، «نرمافزار»، «خدمات دیجیتال» و «راهحلهای نوآورانه» است. این کالاها، مرزی نمیشناسند.
یک اپلیکیشن موفق ایرانی در حوزه آموزش میتواند از آمریکای لاتین تا جنوب شرق آسیا کاربر جذب کند. یک سامانه هوشمند مدیریت انرژی ساخت ایران میتواند به راحتی به بازارهای منطقه صادر شود. این نوع صادرات، نه تنها موانع تحریمی کمتری دارد، بلکه ارزش افزوده آن به طور مستقیم به جیب جوان خلاق ایرانی واریز میشود و اقتصاد ملی را تقویت میکند. این همان گذار از اقتصاد «تکمحصولی خام» به اقتصاد «چندمحصولی با ارزش افزوده بالا» است. این مدل، اقتدار ملی را نه در انبار کردن دلارهای نفتی، که در قدرت نرم و دیپلماسی اقتصادی مبتنی بر فناوری تعریف میکند. جوان ایرانی با لپتاپش به یک سفیر اقتصادی تبدیل میشود که میتواند برای هزاران نفر در داخل کشور اشتغال ایجاد کند.
البته این مسیر، خالی از چالش نیست. فرهنگ رانتی حاکم، بروکراسی دستوپاگیر، قوانین قدیمی و نبود چشماندازهای بلندمدت، موانعی بزرگ هستند. اما تاریخ اقتصادی جهان به ما نشان داده که بزرگترین تحولات، در دل سختترین شرایط متولد شدهاند. بحرانها، زایشگاه فرصتهای نو هستند. امروز، جوان ایرانی با وجود همه این موانع، ظرفیتهای شگفتانگیزی از خود نشان داده است. استارتآپهای ایرانی در حوزههایی مانند بازارهای آنلاین، فینتک، سلامت و آموزش، در شرایطی سخت و با کمترین حمایت، درخشیدهاند و ثابت کردهاند که اگر بستر حتی کمی مساعدتر شود، چه ابرستارههای اقتصادی میتوانند در این سرزمین متولد شوند. وظیفه ماست که این بستر را فراهم کنیم. ما باید انتخاب کنیم: یا همچنان به شانس خود در قمار نفت ادامه دهیم و آینده نسل جوان را به خطر بیندازیم، یا با جسارت، همه سرمایه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود را بر روی باارزشترین دارایی این مرز و بوم، یعنی استعدادهای جوان، سرمایهگذاری کنیم.