* محسن محمد زاده
چند روزی از روز جهانی معلولان نگذشته است ، یادآوری پیمانی که با بخشی از جامعه خود بستهایم و هنوز به طور کامل به آن عمل نکردهایم. «ما به عنوان یک جامعه، تا چه اندازه موفق شدهایم نه تنها موانع فیزیکی، بلکه دیوارهای بلندتر نگرشهای کهنه و کلیشهها را از سر راه حضور فعال و اثرگذار هموطنان دارای معلولیت برداریم؟» با وجود پیشرفتهای قابل توجه در سالهای اخیر در حوزه مناسبسازی فضاهای عمومی و تصویب قوانین حمایتی، واقعیت این است که جامعه ما هنوز نتوانسته است به طور کامل از دریای بیکران استعداد، خلاقیت و پتانسیل این افراد توانمند بهرهمند شود. این یک شکست نیست، بلکه یک چالش بزرگ و ادامهدار است که غفلت از آن، هم به حذف شدن این افراد از عرصههای اجتماعی و اقتصادی میانجامد و هم جامعه را از موهبت حضور و مشارکت آنان محروم میکند.
اساسیترین مانع بر سر راه بهرهمندی از پتانسیل افراد دارای معلولیت، نه پلههای بلند و نه درهای سنگین، که نگرشهای عمیقاً ریشهدار اجتماعی است. برای دههها، گفتمان غالب در مورد معلولیت، حول محور «ترحم» و «حمایت» میچرخید. در این نگاه، فرد دارای معلولیت به عنوان یک «شیء» درمانی یا یک بار دیده میشد که نیازمند کمک و دلسوزی دیگران است. این نگرش، هویت انسانی، استعدادها و آرزوهای او را نادیده میگیرد و او را در نقش یک «منفعل» محبوس میکند. برای ایجاد تحول، باید این پارادایم را به کلی دگرگون کنیم. نگرش درست، نگاهی است که فرد دارای معلولیت را نه به عنوان یک «معلول»، بلکه به عنوان یک «شهروند» با حقوق برابر و مجموعهای منحصربهفرد از تواناییها میبیند. این نگاه، بر «توانمندی» به جای «ناتوانی»، بر «استقلال» به جای «وابستگی»، و بر «مشارکت» به جای «انزوا» تأکید دارد. وقتی ما به یک فرد نابینا نه به عنوان کسی که نمیبیند، بلکه به عنوان یک مشاور با درک عمیق از صداها و بوها، یا یک برنامهنویس ماهر که میتواند کدها را با گوش خود مرور کند، نگاه کنیم، تازه اولین قدم را برای بهرهمندی از پتانسیل او برداشتهایم. این تغییر نگرش باید از خانواده، مدرسه و رسانهها آغاز شود و به تمام لایههای جامعه نفوذ کند.
با این حال، حتی اگر روزی برسد که تمامی موانع فیزیکی از میان برداشته شود، مأموریت ما به پایان نرسیده است. مناسبسازی فیزیکی تنها در را باز میکند، اما تضمین نمیکند که فرد پس از ورود، بتواند نقش فعال و مؤثری ایفا کند. مشکل اصلی زمانی حل میشود که ما به سراغ «مناسبسازی نگرشی» و «مناسبسازی فرصتها» برویم. یعنی محیطی ایجاد کنیم که در آن، یک فرد دارای معلولیت بتواند بدون ترس از قضاوت یا مواجهه با کلیشه، استعدادهای خود را شکوفا کند و فرصت برابر برای آموزش، اشتغال و پیشرفت داشته باشد. یکی از حیاتیترین حلقههای زنجیره، نظام آموزشی است. آموزش فراگیر، که در آن دانشآموزان با شرایط مختلف در کنار هم درس میخوانند، نه تنها برای کودکان دارای معلولیت مفید است، بلکه برای تمامی دانشآموزان یک فرصت یادگیری بینظیر محسوب میشود. در این سیستم، کودکان از همان ابتدا میآموزند که تفاوتها بخشی طبیعی از جامعه انسانی است و میتوانند از همدیگر بیاموزند.
ادامه در صفحه 2