* سیده مینا دیوبند
در جامعه امروز ایران ، زنگ هشدار پایین بودن سرانه مطالعه به صدا درآمده و این آمار نگرانکننده به ویژه در میان نسل نوجوان در حال تبدیل شدن به یک هنجار ناپسند است. این وضعیت تنها یک ترجیح فرهنگی ساده نیست، بلکه یک چالش عمیق اجتماعی است که پیامدهای آن میتواند بر هوش جمعی، خلاقیت، تفکر انتقادی و حتی تابآوری اجتماعی نسل آینده تأثیر بگذارد. ریشه این معضل را باید در مجموعهای درهمتنیده از عوامل جستجو کرد. نخست، فضای مجازی با طراحی مهندسیشده و جذابش، رقیبی بیامان برای کتاب است.
الگوریتمهای شبکههای اجتماعی و پلتفرمهای ویدئویی، با ارائه محتوای سریع، پرزرقوبرق و بیزحمت، آستانه تحمل برای تمرکز طولانیمدت را به شدت پایین آوردهاند. در مقابل، کتاب نیازمند صبر، تخیل فعال و تعامل عمیقتر ذهن است. دوم، نظام آموزشی ما که خود باید مشعلدار ترویج مطالعه باشد، گاه به دلیل تاکید بیش از حد بر محفوظات، آزمونهای پیاپی و نگاه ابزاری به دانش، از کتاب زدگی ایجاد میکند. زمانی که کتاب تنها منبعی برای امتحان و نمره باشد، لذت ذاتی خواندن برای کشف و رشد شخصی به حاشیه میرود. سوم، نقش کمرنگ خانواده به عنوان الگوی عینی است.
در بسیاری از خانهها، کتابخانهای وجود ندارد یا کتابها جنبه تزئینی دارند. وقتی والدین خود اوقات فراغت را پای صفحههای نمایش میگذرانند، نمیتوان انتظار داشت کودک یا نوجوان به سوی کتاب برود. چهارم، مسائل اقتصادی و معیشتی نیز بیتأثیر نیست. برای خانوادههایی که در تنگنای مالی به سر میبرند، کتاب در اولویت آخر هزینهها قرار میگیرد و کتابخانههای عمومی نیز گاه از نظر دسترسی، کیفیت منابع و جذابیت فضای فیزیکی پاسخگوی نیازها نیستند. پنجم، بخشی از مشکل به خود صنعت نشر بازمیگردد. قیمت بالای کتاب، تیراژهای پایین، ضعف در بازاریابی و شناساندن کتاب به مخاطب، و گاه فاصله گرفتن محتوای کتابها به ویژه برای نوجوانان از دنیای پرکشش و پرچالش آنان، باعث دوری این قشر میشود.
تغییر این روند نیازمند یک عزم ملی و برنامهریزی هوشمندانه، بلندمدت و همهجانبه است که از خانه شروع میشود، در مدرسه تقویت میگردد و در جامعه تثبیت میشود. نقطه آغاز این تحول، درونیکردن ارزش مطالعه است، نه تحمیل آن. باید به جای اجبار، زمینههای کشش و جاذبه ایجاد کرد. در کانون خانواده، والدین نقش کلیدی دارند. آنها میتوانند با خواندن کتاب برای کودکان از سنین بسیار پایین، حتی قبل از خواب، نه تنها مهارت زبانی کودک را تقویت کنند، بلکه کتاب را با حس امنیت، آرامش و پیوند عاطفی همراه سازند. داشتن کتابخانهای هر چند کوچک در خانه و قرار دادن کتاب در دسترس کودک، طبیعیترین راه برای آشتی با آن است. مهمتر از همه، والدین باید خود الگوی زنده مطالعه باشند.
وقتی کودک ببیند پدر یا مادرش در اوقات فراغت به جای اسکرول بیپایان در تلفن، کتابی در دست میگیرد و از خواندن آن لذت میبرد، این تصویر قدرتمندترین درس را به او میآموزد. همچنین، صحبت کردن درباره کتابهای خوانده شده در جمع خانواده، بازدید هفتگی یا ماهانه از کتابفروشیها و نمایشگاههای کتاب به عنوان یک برنامه تفریحی، و دادن حق انتخاب به کودک و نوجوان برای خرید کتاب مورد علاقهاش (حتی اگر در نگاه بزرگتر سطحی به نظر برسد)، حس مالکیت و علاقه او را به کتاب افزایش میدهد.
مدرسه به عنوان دومین نهاد مؤثر، باید از حالت کارخانه تولید محفوظات خارج شده و به باشگاه کشف و یادگیری تبدیل شود. معلمان، به ویژه معلمان ادبیات و علوم انسانی، میتوانند با روشهای خلاقانه، جان تازهای به متنها ببخشند. به جای تفسیرهای یکطرفه و اجباری، میتوان از روشهای بحث گروهی، نمایشنامهخوانی، ساخت پادکست در باره کتاب، یا ارتباط دادن مضامین کتابهای درسی با مسائل روز نوجوانان استفاده کرد. کتابخانه مدرسه نباید انباری خاکگرفته باشد، بلکه باید به فضایی زنده، دنج و جذاب با صندلیهای راحت، قفسههای رنگارنگ و کتابدارانی مشتاق و آموزشدیده تبدیل شود. برنامههایی مثل مسابقات کتابخوانی مبتنی بر لذت و نه رقابت استرسزا، و اختصاص زمان مشخصی در هفته به “خواندن آزاد” که در آن دانشآموز بتواند هر کتاب غیردرسی را که دوست دارد بخواند، میتواند شوق مطالعه را شعلهور کند.
نکته حیاتی، برخورد هوشمندانه با فضای مجازی به جای رویارویی مستقیم و شکستخورده با آن است. باید پذیرفت که این فضا جزئی از زندگی نسل جدید است. بنابراین میتوان از ظرفیت آن برای ترویج کتاب استفاده کرد. تشویق و حمایت از کتاببلاگرها و مرورکنندگان محبوب نوجوانان در فضای مجازی، تولید محتوای جذاب ویدئویی در باره کتابها ، توسعه اپلیکیشنهای کتابخوانی ایرانی با طراحی جذاب و امکانات تعاملی و ایجاد بازیهای رایانهای که بر اساس دنیای کتابهای پرفروش ساخته شدهاند، میتواند پلی بین دو دنیای به ظاهر متضاد ایجاد کند. رسانه ملی نیز با تولید برنامههای پر بیننده و کیفی مانند گفتگو با نویسندگان، نقد کتاب به زبان ساده، یا ساخت سریالها و انیمیشنهای اقتباسی جذاب، میتواند کشش عمومی به سمت کتاب را افزایش دهد.
البته باید به نقش محتوای کتابها توجه ویژهای داشت. نویسندگان، ناشران و مترجمان حوزه کودک و نوجوان باید دنیای این قشر را به خوبی درک کنند. کتابهایی که درباره دغدغههای واقعی آنها از هویتیابی و دوستیابی تا مقابله با اضطرابهای اجتماعی و آرزوهای شخصی صحبت میکنند، شانس بیشتری برای جذب دارند. تنوع در ژانرها نیز مهم است.
ترویج کتابخوانی، سرمایهگذاری بر روی ذهن و روح یک ملت است. این مسیر، مسیر سریع و پرشتابی نیست، بلکه نیازمند صبر، پشتکار و مشارکت همگانی خانواده، مدرسه، دولت، نویسندگان و خود رسانهها است. هدف نهایی، ایجاد نسلی نیست که به اجبار کتاب میخواند، بلکه پرورش نسلی است که کتاب را دوستی ارزشمند و قابل اعتماد میداند، دوستی که در تنهاییها همراه است، در شادیها شریک است و پنجرهای به سوی افقهای بیکران فکر و تخیل. زمانی که مطالعه از یک تکلیف به یک نیاز روحی و یک لذت شخصی تبدیل شود، آنگاه میتوان امیدوار بود که آمار سرانه مطالعه، نه به عنوان عددی تحمیلی، بلکه به عنوان انعکاسی طبیعی از علاقه یک جامعه پویا به رشد و دانایی، رو به فزونی بگذارد. این تحول اگرچه دشوار اما شدنی است و باید از همین امروز، از هر خانه و هر کلاس درس آغاز شود.